آسمان دختر خوشگل مامان و بابا

 دختر 9ماه و 9 روزه من نتم قطع بود برا همین نتونستم بیام و کلی از اتفاقات این چند وقت بگم فعلا یه چندتا عکس  میذارم تا بعد.ولی کلی خبر دارم برات زودی میام بوس زنبور دلم تماس فرت ...

ا این ماه که گذشت انتخابات رئیس جمهوری بود و روحانی از حزب اصلاح طلبها رای آورد و مردم کلی تو خیابون قر دادن . باور کن مامی جان خود شما یکی از همون مردم .با بابا رفتیم خوشحالی کنیم تمام مدت اخم کردی که چرا مردم اینجوری میکنن . دو روز بعد بازی ایران وکره جنوبی بود با بردش رفتیم جام جهانی برزیل 2014 بازم مردم قر قر .خخخخخخخخخخخخخخ خوشگذشت البته برا فوتبال نرفتیم دور دور. اول تیر یک کتی نشستن یاد گرفتی . 4تیر اولین بار ساعت 12 شب به بابایی زنگیدی از تلفن خونه  و همون روز اولین بار ماست خوردی نگاااااااااا . عصر 4تیر چهار دست و پا راه رفتن رو یاد گرفتی و اولین بار که خودت جوجو خوردی ...

انار دونه دونه       آسمان داره دندون ناز          دو دونه. خدایا مچکرم که از مروارید زیبای دهان دخترم توانستم عکس بگیرم(بچه نیست گوله آتشه والااااااااااااا ). گوشواره گیلاسی من کوچولوی دوست داشتنیم :این گوشواره هارو دایی حسین و سارا جون برات گذاشتن .منم کوچولو بودم بهار که میشد همش گوشواره گیلاسی بگوش تو خونه می چرخیدم الان در فکر این هستی که چطوری دوربین صورتی مامانی ازش بگیری.خبر نداری مامان به دوربینش عین مقدساتش حساسهههههههههههههههه گیلاس دلم فقط توهستی آسمان در سرزمین خرسهای آویزان در حال بازی با سفینه هست د...

آسمان و بنزش: رفته بودیم برا آوین کوچک دوساله کادو تولد بخریم که این ماشین خوشگل دیدیم وقتی داخلش نشوندیمت میخواستیم برا ماهه دیگه بیایم برات بخریم ولی از داخل ماشین برا بابایی شروع به خندیدن کردی و موش شدی  بابا هم گفت همین الان براش بخریم دلم نمیاد از این اسباب بازی جداش کنم .         و اینگونه شما اولین ماشینت رو خریدی دخملی داره از دوربین مامان قایم میشه عکس نندازه اینجا متوجه شدی مامان داره یواشکی عکس میگره ناقلا دخترم در اولین پیک نیک در 8 ماه 2 روزگی بفرمایید کباب دختر خوشلم میخواد حموم آفتاب بگیره مراسم کباب خورون دخملی: برای اولین بارهستش. چون بابا حمید می ترس...

1.بابا حمید این همه دخیه خوجگلو یباره از کجا جمع کردی.وسط این همه دخمل خوشگل چه میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 2.معرفی می کنم :آسمانم وقتی داری این عکسارو میبینی این وروجکا برا خودشون کلی بزرگ شدن .و دکتر مهندس های آینده هستن پر فسورهنرمند من سمت راست عکس از بالا دختر عموت مهرناز هست نوه ارشد خانواده.سمت چپ اون دخملیه خرسی بدست دختر عمو و دختر خاله و خواهر خواندت آنیتاااااااااااا نوه دوم خانوادس.سمت چپ از بالا مهسا دختر عمو و نوه سوم خانوادست و الان تو عکس داره با قهر عکس میندازه چون میخواست رو پا بابا حمید بشینه و جا نشد.سمت راست از پایین هم آوین دختر عمه نوه چهارم خانوادست و شما که داری گیس گلابتونتو به دوربین نشون میدی در بغل بابا ه...

نعمت های آسمان همیشه برف و باران و نور نیستند. گاهی خداوند عزیزانی را به ما نازل می کند از جنس آسمان و به زلالی باران وبه پاکی برف وبه روشنی نور . مهربان خدایم شکر بسیاراز تمام داشتن هایم . حمید عزیزو بابای مهربون ودوست داشتنی دخترمان روزت مبارک . حمید خوبم شما تنها بابای مهربونی هستی که به دخترمون میرسی تو تعویض پوشک حمام کردن پوشیدن لباس خواباندن با کریرش و کلی کار دیگه کمک می کنی .منم تصمیم دارم با خدا صحبت کنم سه دونگ از شش دونگ بهشت کف پام رو به نامت کنه آسمان میگه: تماس فرت ...

آسمان زیبایه من شما از 15 خرداد92 من و بابا صدا می کنی به من با ته حلق میگی مااااااااااامان به بابا هم می گی واوا . عسلی من شما نانای کردن یاد گرفتی واسه خاله هانیه و آنیتا کلی ذوق می کنی و واقعا جیغ ریز می کشی از هیجان. خاله عاطفه  که می بینی زبونت میاری بیرون و ملچ ملوچ میکنی چون که خاله جونت برات سوپهای مقوی و آبمیوه خوشمزه درست میکنه . وقتی عصرها با بابایی میریم گردش بقول بابا حمید دور دور شما بازم شروع به جیغ ریز کشیدن می کنی و با صدای بلند آواز می خونی. ناز کردن یاد گرفتی وبا همه خیلی مهربونی دخترم .دوست داری هرچی که جلو دستت میاد مخصوصا کاغذ و دستمال کاغذی بخوری امروز کلی کار داشتم ولی بازم دلم نیومد وب...

دختر خوشمله مامان داری چه زود  بزرگ میشیا امروز رفتیم برا چکاپ 7 ماهگی خدارو شکر دکتر راضی بود .البته خیلی وزن نگرفتی و دکتر گفت باید بیشتر وزن بگیره . مامانی الان شما میتونی بچرخی / که این چرخیدن داستان داره روز 13 فروردین92 ساعت 9:30 داشتیم با بابا حمید فیلم آب پریا ساخته خانم برومند میدیدیم  و شما رو جیم پلیت بازی میکردی که یهو چرخیدی من و بابایی هم ذوق زده شروع کردیم دست سوت و هورااا کشیدن برای شما .عشق مامانی تعجب کردی که چی شده ما اینطور ذوق زده شدیم بعدشم من و بابا به همدیگه تبریک گفتیم به خاطر این واقعه بسیار مهم در زندگیمون وبسیار حس خوبی داشتیم و به سرحت(به زبون آنیتا )زنگ زدیم به خاله عاطفه و خاله هم از پشت ...