آسمانآسمان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

آسمان دختر خوشگل مامان و بابا

هفت عدد مقدسی هست و دخترم 7 ماهه شد

1392/2/31 15:34
نویسنده : maman hoda
556 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوشمله مامان داری چه زود  بزرگ میشیا امروز رفتیم برا چکاپ 7 ماهگی خدارو شکر دکتر راضی بود .البته خیلی وزن نگرفتی و دکتر گفت باید بیشتر وزن بگیره .

مامانی الان شما میتونی بچرخی/ که این چرخیدن داستان داره روز 13 فروردین92 ساعت 9:30 داشتیم با بابا حمید فیلم آب پریا ساخته خانم برومند میدیدیم  و شما رو جیم پلیت بازی میکردی که یهو چرخیدی من و بابایی هم ذوق زده شروع کردیم دست سوت و هورااا کشیدن برای شما .عشق مامانی تعجب کردی که چی شده ما اینطور ذوق زده شدیم بعدشم من و بابا به همدیگه تبریک گفتیم به خاطر این واقعه بسیار مهم در زندگیمون وبسیار حس خوبی داشتیم و به سرحت(به زبون آنیتا )زنگ زدیم به خاله عاطفه و خاله هم از پشت تل برات کلی کامنت قربون صدقه ای رفت .پس شما در 5 ماه 25 روزگی فر خوردی بدون کمک و تقلب رسوندن.مرحله اولمرحله دوممرحله سومو در آخر مرحله چهارم.البته این عکس ها مربوط به نصف شب اون روزه که مامانی ازم گرفته

مامانی شما چند شب پیش گرسنه شده بودی منم گفتم تا داری نق نق میکنی برم یه خوراکی بخورم تا بتونم بهت شیر بدم تو این زمان که من نبودم بابا رو از خواب بیدار کردی بابا حمید بهت گفت چی شده دخترم مشکلت چیه و شمارو نشوند رو تخت خواب که با حالت شاکی بودن گفتی ماما ممه و داشتی چوقولی منو به بابا می کردی .

مامانی شما الان متوجه سفره غذا می شی و اگه بهت غذا ندیم شروع می کنی به آواز خوندندلقک تا مجبور بشیم بهت غذا بدیم و بتونیم صدای تلوزیون رو بشنویم یعنی همچین صدای رسائی داری دخترم.

مامانی یکی از فانتزیهای زندگیت این هست که بری رو دل بابا حمید بشینی البته مامانی هم همراهیتون میکنه و با هم یا آواز بخونینهورا من در این زمان این شکلیمعصبانییا اینکه تلوزیون ببینین.  آسمان و بابا حمید در حال دیدن فوتبالنیشخند

مامانی دندونات کاملا در اومده ولی نمیذاری عکس بگیرم و داره دندون نیشت در میاد که خیلی کلافه می شی بعض وقتایه روز.

مامانی عمه مریم برات دندونی پزونده دسش درد نکنه خوشمزه بودش انشالا همیشه سلامت باشه آوین جون هم شاد باشهقلب

مامانی بیدار شدی .

تماس فرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله هانیه
20 اردیبهشت 92 17:05
عزیزم خیلی بانمک شدی منو که میبینی شروع میکنی پاهاتو بالا و پایین بردن که یعنی منو بغل کن برای انیتا خواهرتم کلی ذوق میکنی دختر خوش خنده خاله هزارتا دوستت دارم


بس که ماهی خواهریه خوشگلم فدایه اون دختر بلاتم بشم من
saya
30 اردیبهشت 92 15:12
مرد که باشی...مجبور میشوی غیرممکن هارا تجربه کنی... مجبوری درد ها را تحمل کنی و با لبخندی بگویی تمام میشود...پدر که باشی باید بگذری از داشته هایت...باید تو بشوی سنگ صبور کسی که در تو توانایی غیرممکن ها را میبیند... دل نداری که به فرزندت بگویی ندارم...دل نداری که پاره تنت سختی بکشد... عجب موجود عجیبی هستی... هیچ وقت کسی به زیبایی تو اهمیت نخواهد داد به چروک های روی صورتت... زیرا تو مردی... روز پدر بهانه است...بی بهانه روزت مبارک پدر...