آسمانآسمان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

آسمان دختر خوشگل مامان و بابا

لحظه دیدارنزدیک است

دختر گلم من دیروز رفتم دکتر برایه تعیین تاریخ زایمان.دکتر 18مهرساعت 4 بعد از ظهر رو برایه مامانی و شما تعیین کرد.عروسکم 12روز دیگه تو از دل مامانی میایی بیرون .پا به این دنیا میزاری .همه منتظر اومدنت هستن و لحظه شماری میکنن. منو بابا حمید خیلی هیجان زده هستیم و خوشحال .بابا حمید همش میگه دخترم میاد خودشو برام لوس میکنه .بابایی همش میگه دختر بابایی پس منو بیشتر دوست داره .و کلی ازت تعریف میکنه .هنوز نیومده اینطوری تو دلش جا خوش کردی بیایی میخواد چیکار کنه .بابا حمید میگه آسمان برکت زندگیمون میشه .میگه آرامش زندگی دونفرمون از وقت اومدنش بیشتر شده .خلاصه کلی عاشقته و ازت تعریف میکنه.البته تو وروجکم هنوز نیومده کلی برا بابایی لاو میترکون...
8 مهر 1391

36هفته و 2 روزگی

دختر زیبایه من . آسمان من دوست دارم همچون آسمان طبیعت خداونگارمان باشی .وسیع و پر سخاوت .در وجودت قلبی به گرمی خورشید داشته باشی و زیبایت همچون ماهو ستارگان درخشنده .حکمتی فراگیری که در آن در نهان ذهنت کهکشانها و اقلیمها بگنجند . هرگاه باران عشق خدا برتو باریدن گرفت با گرمی دل همچون خورشیدت برایه خدا از شکرگزاریت رنگین کمان باش به پاسخ محبتهایت خداوند گارت. وقتی متولد ماه مهر باشی .دیگر کاری به جز مهروزی به جهان اطرافت نخواهی داشت . آسمانم چقدر خوبه که تو دختر شدی من چطور از خدا بابت این همه لطف تشکر کنم .یعنی تو پاداش چه چیزی بودی که خدا تو رو به من داده.خدایا یه دنیا بابت این رحمتت ممنون ...
8 مهر 1391

سیسمونیه آسمان قشنگم

  دخملیه مامان امید وارم وقتی به دنیا بیایی از جهان کوچکی که برات درست کردم تا ازش لذت ببری خوشت بیاد .واز تمامی امکاناتت به نحو احسنت استفاده بکنی .دست باباجون هم درد نکنه چون تمام این واسایلو برات خریده البته خاله هات و آنیتا و دایی حسین و بابا حمید هم برایه کامل شدن این اتاق خوشگل کلی بهم کمک دادن از همشون متشکرم ...
17 شهريور 1391

نقل من سلامممممممممممممممممممممممممممم

  دختر خوشگل مامان من نزدیک به 35 هفتمه یعنی دخملیه من آسمانه من یه ماهه دیگه میپره بغلم نقل مامان این روزا بابا حمید کلی کار داره و منو شما همش تا دیر وقت تنهاییم ولی این که تو از یک ماهه دیگه کنارمی کلی هیجانزدم میکنه چون دیگه نه تنها میمونم نه حوصلم سر میره   تازه  مطمئنم دلم برا این دلتنگیام هم تنگ میشه چون شما کلی کار واسه من جور میکنی و من این شکلیا میشم   تو زودی بیا ایرادی نداره مامان هدا به شکلا در بیاد قناریه من وای دخملممم مامانی موفق شد عکس سیسمونیتو بذاره ههههههه خجالت اوره ولی کلی ذوقیدم .الان کلی خسته فردا میام برات تمام عکسایه سیسمونیتو میذارممممممممممممم بووووووووووووسسسسسسسسسس...
16 شهريور 1391

نقل من

دخملک من 5 شهریور عروسی دایی حسین بودش و شما تو دل من بودی قربونت برم و کلی همکاری کردی با مامانی واقعا دختر فهمیده و مهربونی هستی دوست دارم عزیزکم   فردا وقت دکتر دارم تا از احوال تو با خبر بشم .این روزا تو دل مامان خوب وول وول میخوری همین الانم داری برا خودت تکون میخوری . سیسمونیتو کامل چیدم و حسابی اتاقت خوشگل شده نقلک من. فقطمامانی هنوز یاد نگرفته تو وبلاگت عکس بذاره شرمنده قول میدم زودی یاد بگیرم و برات عکس سیسمونیتو بذارم ...
7 شهريور 1391

دختر قد بلند من

عزیز دل من 21مرداد من بیمار شدم و بیمارستان بستری شدم بعد کلی سونو دکتر گفت دخملیه شما به خاطر قدبلندش جاش بد شده بوده و سرشو گذاشته رو کلیتون و درد و مشکلشما از اونجا شروع شده .ختر قشنگم قربون قدو بالات مامانی بشه . من شما رو 15 مرداد تو سونوگرافی که دیدم تا پروپ سونو رفت سمت صورت خوشگلت داشتی لبایه ناتو تکون میدادی و با منو بابا حرف زدی قربونت برم من متوجه نشدم چی میگی ولی دختر سرو زبون دار من هزارتا بوس که که تو انقده باهوشی که متوجه شدی ما داریم نگاهت میکنیم زودی بیا که بی صبرانه منتظرت هستم عزیز مامان   ...
30 مرداد 1391